این روزها خبری بر روی تلکس برخی خبرگزاریهای کشور قرار گرفت که بسیار جالب بود، اینکه به دستور امامعلی رحمان رئیس جمهوری تاجیکستان بناست به تعداد خانوارهای این کشور، شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی منتشر شود و به طور رایگان در دسترس آنها قرار بگیرد.
باری، پس از اطلاع از این خبر نخستین چیزی که به ذهن من رسید مقایسه آن با خبر دیگری بود که کمی پیشتر با بهت و حیرت دهان به دهان میشد، خبری که بهقول شاعر، کوتاه بود و جانکاه: «شب یلدا و چهارشنبه سوری از تقویم کشور حذف میشوند».
هر چند که پس از اعتراضهای پرشمار و زلزله در فضای مجازی، این زمزمه برخاست که خبر از بیخ و بن کذب بوده و شایعه و در شورای عالی انقلاب فرهنگی، اولیای امور در این باره به هیچ شوری ننشستهاند، اما چه این خبر در اصل راست بوده و سپس کژ شده باشد و یا از اسّ اساس نادرست، چیزی که مبرهن است.
لااقل در گستره سیاستهای فرهنگی، فاصله بین ما و همسایه از زمین است تا به ماه. شوربختانه گویی بسیاری از مسئولین فرهنگی ما بهدرستی متوجه اهمیّت پاسداشت آداب وسنن ملی نیستند.
این همه تأکید مردم ما بر چله نشستن و شب یلدا، نه از سر دفع خمار است و شکستن انار، بلکه یک ملت در آبگینه یلدا، تسلسل تاریخ و تمدن خود را بدون واسطه میبیند و بر سپهر این میراث، اقوام ایرانی هر کدام چون یک مرغ عشق به هم رسیده و سیمرغ میشوند.
مگر چیزی جز فرهنگ میتواند در درازنای هزارهها، امکان همزیستی این همه را فراهم آورد؟ آن هم در سرزمینی که به قول بیضایی یکصدساله آرام نداشته است(شما بخوانید دهساله). باری، قرار بود که این وجیزه تنها درباره جشن یلدا باشد اما بیگفتن و نوشتن من و ما، این آتش میترایی در آتشکده سینه عاشقان ایران برای همیشه میسوزد.
این مردمان یک کشورند که آداب و سنن پیشینیان خود را حفظ و منتقل میکنند و تندباد حوادث و تاخت و تاز تاراجگران را بر آن اثری نیست، اما در دنیای امروز، این ظرفیتهای ملی و معنوی میتواند زمینهای برای ارتباط و آشتی بین فرهنگها باشد، چنانکه در پی سدهها، یلدا توانسته از خراسان بزرگ تا به کشمیر را درنوردد و امروز در بسیاری از کشورها آیین مشترکی باشد و افسوس من، از آنجاست که بسیاری از کشورهای نوبنیاد، از هیچ، جشنهایی میتراشند و به یمن اسباب مدرن، ظرف یکی دو دهه فراگیر میشوند و ما از ظرفیت این همه آداب و سنن باستانی که هر کدام حامل پیامهای انسانی و جهانشمول هستند بهرهای نمیبریم.
تنها به همین تاریخچه یلدا نظاره کنید، در باور ایرانیان باستان تاریکی نماد اهرمن است و برای همین با گستراندن آتش به سراغ شبی میروند که این تاریکی بیش از همیشه میپاید و آنرا با روشنی و شبنشینی سحر میکنند و از همین روی، همشهری ما خواجوی کرمانی سروده است «مهره مهر چو از حقه مینا بنمود — ماه من طلعت صبح از شب یلدا بنمود».
یلدا در آثار ادب پارسی از بسامدی بسیار بالا برخوردار است و احیاگر اندیشه ایرانشهری حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز در شادباش آمدنش نوشته «شب اورمزد آمد و ماه دی — ز گفتن بیاسای و بردار می»، یلدا پیامآور روشنی است و صلح و آشتی چنانکه در این روز ایرانیان در میانه جنگ با دشمنان نیز خونریزی را متوقف میکردند و حتی از ریختن خون مرغ و گوسفند هم ابا داشتند و تنها گستراندن همین پیام در خاورمیانه که برخی انسانها همنوع خود را سر میبرند تنها برای آنکه باوری دیگرگونه دارد، اگر که موجب انداختن یک چاقو از دست یک انسان شود گویی بشریت نجات یافته است.