با نگاهی به تقویم ایران باستان، با انبوهی از مناسبتهای مختلف که همگی با جشن و سرور همراه بودهاند مواجه خواهیم شد، غیر از نوروز، یلدا و سده، هر ماه حداقل یک جشن از قبیل فروردگان، اردیبهشتگان، خردادگان، تیرگان تا سپندارمذگان با آیین، آداب و سنن خاص برگزار میگردیده و ایرانیان گرد و غبار خستگی و روزمرگی را از تن و جان میزدودند و روز و ماه نو را با طراوت و شادابی آغار میکردند .
در این فرهنگ، مویه و ناامیدی جایگاهی نداشته و نتیجه این امر تأثیری شگرف بر همه ابعاد زندگی انسان باستان داشته است. اما امروزه علیرغم توسعه علم، دانش، رفاه، بهداشت و همه شاخصهای زندگی مدرن، جای شادی در اکثر جوامع، خالی و انسان امروزی انسانی عصبی و افسرده است
که هیچ شباهتی به اجداد پرانرژی خود ندارد، بیگمان ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و حال خراب جامعه و افرادی که در آن زندگی میکنند را میتوان با تمام وجود درک کرد که افزایش آمار اعتیاد، طلاق، خودکشی و سایر ناهنجاریها، نشان از آن دارد.
شایان ذکر است که بسیاری از تحقیقات، پژوهشها و شاخصهای آماری، نشاندهنده این واقعیت تلخ است که اسفبارترین آن، پژوهش یک نهاد رسمی زیرمجموعه شهرداری پایتخت است که بر اساس شاخص سرزندگی، تهران را به عنوان «ابرشهر افسردهها» معرفی و اعلام کرده که ۹۹.۷ درصد تهرانیها یعنی چیزی کمتر از کل جمعیت، افسرده هستند .
این امر، بیانگر آن است که ما از مرحله هشدار عبور کردهایم و به عمق بحران رسیدهایم، لذا برای کنترل این وضعیت اسفبار، باید از تعداد و حجم مناسبتهای متعدد، مکرر و خودساخته اندوهزا، کاست و ضمن بهبود معیشت مردم، شادی، شور و نشاط را به جامعه تزریق نمود .
این امر، مستلزم تغییرات اساسی در محتوای برنامههای تلویزیونی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و گسترش آزادیهای فردی و اجتماعی است .
اگر این اقدامات به صورت اورژانسی و در کوتاهمدت انجام نشود، هر روز شاهد بدتر شدن حال این جامعه عصبی خواهیم بود که درمان آن هر روز سختتر از قبل میشود.