هیچ فردی در برابر بیماریهای روانی مصونیت ندارد، بر این اساس پیشگیری از بروز بیماریهای روانی و سالم نمودن محیط ذهنی افراد، از مؤلفههای مهم و ضروری در تأمین بهداشت روانی جامعه است.
مسائل و بیماریهای روان قابل رؤیت نبوده و به آسانی مشکلات جسمی تشخیص داده نمیشود. بهداشت روانی افراد جامعه از مواردی است که اغلب مواقع آنچنان که شایسته است به آن توجه نمیشود، این در حالی است که منشاء بسیاری از جرائم و آسیبهای اجتماعی، مشکلات روانشناختی است.
شایان ذکر است اختلالات روانی علاوه بر بار اقتصادی زیادی که به کشورها تحمیل میکنند، روند توسعه جامعه را کند نموده، بنیان خانوادهها را سست میکنند و به بروز خشونت افراد جامعه علیه یکدیگر منجر میشوند.
لذا برای شناخت جوانب بهداشت روانی و در نظر گرفتن راهکارهای پیشگیری و درمان آن، دولتها باید دست به کار شده و اقدامات پیشگیرانهای را در نظر بگیرند
کاهش عوامل خطر، ارتقاء مداخلات تخصصی، درگیر نمودن رسانهها، نظام آموزش و بهداشت عمومی، غربالگری، مداخله بههنگام، ایجاد امید در افراد نسبت به آینده، از بین بردن نگرانیهای اقتصادی و بسیاری از موارد اینچنینی، اقداماتی است که توسط مسئولان بایستی انجام شوند.
اما در عین حال و در کنار تمام این موارد، افراد و خانوادهها هم باید به این مسئله توجه کرده و برای حفظ سلامت روانی خود و افراد خانوادهشان وارد عمل شوند.
اما نقطه اوج و یکی از مخاطرهآمیزترین نتایج رنجهای روانی و اختلالاتی از این قبیل، پدیده خودکشی میباشد، اتفاق نامیمون و غمانگیزی که آمار آن روز به روز در حال افزایش است، گرچه خودکشی در همه اقشار جامعه میتواند رخ دهد اما آمار بالای آن در برخی گروههای خاص از چند جهت قابل بررسی ویژه است.
از منظر تخصصی، آمار خودکشی در بین جامعه پزشکی، نوجوانان و اقشار کمدرآمد جامعه از دو جهت حائز اهمیت است: اول اینکه برخی گروههای خاص نیازمند توجه و مراقبت ویژه روانپزشکی هستند و همچنین بررسی شرایط زندگی آنها، متخصصین را به شناسایی بهتر عوامل خطر و نیز حذف این عوامل کمک میکند، به طور مثال فرضیههایی همچون: عوارض سختگیری تحصیلی، آموزش کنکور محور، کمالگرایی والدین، فشار کاری و سبک زندگی ناسالم ناشی از آن (کمبود خواب، تفریح و استرس)، عدم مهارت مدیریت هیجان و حل مسئله در نوجوانان و مسائل اقتصادی، از مواردی است که به دلیل فصل مشترک بودن در کیسهای خودکشی، می تواند در معرض پژوهش قرار گرفته و در صورت اثبات در خط مقدم مداخلات قرار گیرد.
دوم اینکه علاوه بر کنکاش زیربنایی و اساسی در شکلگیری این پدیده، شناسایی و غربالگری فوری افراد در معرض خطر و نیز مداخله پیشگیرانه به طرز چشمگیری میتواند از بسیاری موارد آن جلوگیری نماید، چرا که پژوهشهای علمی متعدد گویای آن است که بیش از ۷۰ درصد موارد خودکشی اتفاق افتاده،میتوانست با مداخله درمانی و سریع، پیشگیری و از حق حیات فرد محافظت شود.
لذا افزایش توان تخصصی مشاوران، روانشناسان و مراقبان سلامت و بهداشت روانی در تمامی نهادها و همچنین ارتقاء دانش عمومی جامعه در راستای توسعه بهداشت روانی ضرورتی حیاتی است، بر این اساس آموزش عمومی و فراگیر فرزندپروری، توانمندسازی معلمان و مراقبان سلامت و آموزش مهارتهای مقابلهای به تمامی افراد جامعه و همچنین توجه به نیازهای اساسی روانی اعم از: تفریح، استراحت و رفاه عمومی، ایدهای لوکس و روشنفکرانه نیست بلکه با توجه به بحران سلامت روان ضرورتی اجتنابناپذیر است.
در پایان نباید از مسئولیت فردی هر شخص در قبال خود و خانوادهاش نیز غفلت نمود، بلکه افزایش آگاهی و جلب حمایت تخصصی نیز از مواردی است که افراد بایستی به آن توجه ویژه داشته باشند.
لذا ضمن تأیید مشکلات عدیده اقتصادی در جامعه این را نباید از نظر دور داشت که هزینههای صرف شده برای افزایش آگاهی روانشناختی و درمانهای تخصصی روانشناسی و روانپزشکی به نسبت هزینههایی همچون عملهای زیبایی، هزینههای آرایشگاه، کلاسهای آموزشی متعدد و… بسیار ناچیز است و خانوادهها قبل از اقدامات اساسی دولتها، خودشان بایستی در هزینهکرد این امر تجدیدنظر نمایند.