از این همه موج نارضایتی نا خودآگاه به یاد ۲۲سال قبل(۱۳۸۰) دوره کارشناسی دانشگاه پیام نور بافت و استادم دکتر فداکار افتادم که با ایشان درس جامعه شناسی روستایی و کاربرد وتحلیل جمعیت را پاس کردم، به یاد دارم روزی را که سر کلاس درس از جمعیت شهر و روستا وپدیده فقر و مهاجرت به دلایل مختلف میگفت، از ایستایی شناسی و پویایی جمعیت، از ویژگی های فردی و اجتماعی و اقتصادی مثل درآمد و محل سکونت افراد. وچقدر برایم خاطرات خوبی مانده از نحوه تدریس و حس نوع دوستی وعدالت خواهیشان.
به یاد آوردم روزی که از جلوی اتاق اساتید رد شدم وچهره پر جذبه اما مهربانشان نگاهم را جلب کرد، سمتشان رفتم واز مشکل دوست وهم اتاقیم برایش گفتم که با نمره ۹ افتاده بود ونمتوانست درس بعدی که پیشنیاز داشت را انتخاب واحد کند. در کمال ناباوری ایشان گفتند :بگو برود انتخاب واحد کند، همه دانشجویانی را هم این مشکل را دارند بگویید انتخاب واحد کنند، این یک نمره را برای همه لحاظ میکنم. با خودم گفتم چه انسان منصفی هست میخواهد این حق از هیچکس ضایع نشود وآنجا ارادتم به او بیشتر شد.
اما چرا حال که محمد مهدی فداکار والی واستاندار کرمان شده است، مردم از او و عملکردش اینگونه ناراضی اند و دور از جانشان به وی لقب های ظالمین دشت کربلا را میدهند.
یعنی حال که حاکم کرمان شده و قدرت استانداری را در دست گرفته، یک میلیون جمعیت جنوب کرمان را از یاد برده است وعشایر و کشاورزان نجیب جازموریان را فراموش کرده که مراتع و دامهایشان از بی آبی در حال تلف شدن هستند؟
آیا کشاورزی واقتصاد اصلی مردم جنوب کرمان را نمیبیند؟
آیا محیط زیست واکوسیستم جنوب کرمان برایش بی اهمیت است؟
آیا روز معارفه اش را که گفته بود : با انتقال آب درون حوزه ای مخالفم را از یاد برده است؟ و هزاران آیای دیگر…
یکباره به یاد کلاس درس دکتر احمد افضلی (جامعه شناسی سیاسی) افتادم که تمام یک ساعت و نیم زمان درس دادنش را جلوی دیده های ما راه میرفت که به جای او ما سرگیجه میگرفتیم، و با صدای بلند میگفت : سیاست پدر سوخته است. سیاست پدر و مادر ندارد.
از قول ماکیاولی پدر علم سیاست میگفت : حاکم، اخلاق و دین را فدای سیاست میکند و از آن به عنوان ابزاری در جهت اعمال قدرت استفاده میکند، دین در نظر وی تا جایی ارزش دارد که بتواند به قدرت کمک کند. در نگاه او والی نباید خود را پایبند به ملاحظات اخلاقی کند، او باید برای رسیدن به مقصودش به هر کار پلیدی دست بزند. البته باید در ظاهر خود را دادگر وبخشنده جلوه دهد.
استاد افضلی با آن چشمان از حدقه بیرون زده اش به ما نگاه میکرد و میگفت : ماکیاولی معتقد است برای رسیدن به هدف در بعضی مواقع اغفال مردم برای رجال سیاسی واجب است، گویا ظلم در نظر او حساب شده، نه تنها مانعی ندارد بلکه در بعضی موارد ضروری هم هست.
آنجا بود که از هر چه سیاست و سیاسی بود بیزار شدم و دوست نداشتم در آینده که فارغ التحصیل شدم درگیر کار سیاسی شوم ، چرا که از درس این استادم یاد گرفته بودم که انسان سیاسی موجودی است که آرزو های سیری ناپذیر وجاه طلبیهای بی انتهایی داشته باشد و با ظاهری فریبکار مسائل اخلاقی را زیر پا گذاشته و از ماهیت انسانی و ذاتی خود دور شده باشد.
یاد آور میشوم اینها درس ها و خاطراتی بود که برایم مرور و تداعی شد وهیچ قصد و غرضی از ارائه آنها نداشتم.
انشالله که استاد بزرگوارم دکتر محمد مهدی فداکار،فداکاری کند و اکنون که والی کرمان است تمام مردم استان را از جنوب تا شمال به یک دیده بنگرد و حق مردم جنوب را از ظالمان و آب دزدان بستاند و از حاکمانی که ماکیاول گفته دور بماند و معنی سیاست را هم در نگاه ما تغییر دهد.