حوادث و بلایای طبیعی در تمامی ادوار و اعصار همزاد بشر بوده و در گذر هزارهها و قرون، انسانهای بیشماری را به کام مرگ فرو برده و چه بسا، خانوادههایی را که در سوگ عزیزانشان سیهپوش کرده، در میان بلایای طبیعی که همگی دهشتناک و مرگآورند، زلزله از همه بیرحمتر و خشنتر است و سقفی را که با هزار امید و آرزو برای آرامش خود و خانوادهات بنا کردهای، بی هیچ خبر و مقدمهای، بر سرت آوار میکند.
در طول تاریخ، شهرها و تمدنهای بیشماری با خاک یکسان شده، ولی بشر هرگز در مقابل آنها تسلیم نشده و سعی کرده با بالا بردن ایمنی محل سکونت و زندگی خویش، آسیبپذیری را به حداقل برساند.
نمونه موفق و عینی این تجربه در کشور ژاپن دیده میشود که با استفاده از علوم و فنون جدید در صنعت ساختمان و سازه، تلفات زلزلهها را از صدها هزار کشته به چند مصدوم کاهش دادهاند و وقوع زلزله همانند باران یا باد، برای مردم امری عادی تلقی میگردد، اما متأسفانه در کشور ما که سرزمینی به شدت زلزلهخیز و دارای صدها گسل فعال و خفته است، تا کنون هیچ تدبیر عملی اندیشیده نشده و از دهها زلزله مرگبار قرن اخیر، هیچ درس و تجربهای نیاموختهایم.
و تنها هنر ما از زلزلههای بیرجند، بوئین زهرا، منجیل، بم، کرمانشاه، خوی و… جز مویه بر مردگان چیزی نبوده و عادت کردهایم که پس از هر زلزله، همگان از دولت تا ملت به فکر فرو رویم، جلسه بگذاریم، راهکار ارائه دهیم، بخشنامه پشت بخشنامه صادر کنیم، اما این گرمی اوضاع تا اربعین کشتهشدگان بیشتر دوام ندارد و رفته رفته ما همان میشویم که بودیم؛ ملتی هنجارشکن و قانونگریز و دولتی که نظارت و عملش در حد حرف است، به راستی مگر چند بار باید از یک سوراخ گزیده شویم تا تجربه کسب کنیم؟
چرا دولت یک اساسنامه محکم و التزامآور برای مقاومسازی تدوین نمیکند؟ چرا بافتهای فرسوده و خانههایی که از تار عنکبوت سستترند، تخریب و نوسازی نمیشوند؟ چرا مهندسان و ناظران ساختمان و سازه، با خود و خدای خود خلوت نمیکنند؟ چرا امضاهای ناظران، پولی شده است؟ چرا وزارت آموزشوپرورش فکری به حال مدارس غیرایمن نمیکند؟ چرا وزارت بهداشت و درمان، مراکز خود را که باید در روز مبادا، یاریگر باشند مقاوم نمیکند؟چرا؟ چرا؟ و صدها چرای دیگر.
اما امروزه، ما با یک بحران دیگر به نام مسکن مهر نیز مواجهایم و نمیدانیم در این هندوانههای سربسته چیست؟
گرچه در زلزله کرمانشاه و غرب کشور، ما شاهد ناامنی این آلونکها بودیم و ظریفی میگفت مسکنهای نامهربان چنان بیاعتبارند که اگر بر دیوار آن میخی کوبیده شود از خانه همسایه سر در میآورد، من نمیخواهم همه گناه را بر گردن دولت، مجلس و ارکان نظام بیندازم، زیرا متهم ردیف اول، خود ما مردم هستیم که به دلیل تنگناهای اقتصادی، گاهی به جای سرپناه برای خود اریکه مرگ میسازیم و ای کاش از امروز همه دست در دست هم، این بحران را که بیخ گوش ماست جدی گرفته و سعی کنیم اگر زلزله بعدی در هر شهر ایران یا پایتخت ناامن که هشدارش نیز احساس میشود، رخ داد دیگر شاهد عزاداری خانوادهای نباشیم.
پس موارد زیر را باید به شدت مدنظر داشت و به آنها عمل کرد تا شاید روزی ما به استانداردهای کشوری چون اندونزی و نه ژاپن و آمریکا برسیم و به سرنوشت شوم ترکیه و سوریه که در رعایت استانداردها از ما جلوتر بودند دچار نشویم:
۱-دیر خانهدار شدن، بهتر از ساختن خانه ناامن است
۲-فریب شهرداری، نظام مهندسی و سایر مراجع ایمنی نظارتی ساختمان، در واقع فریب خودمان و بازی با جان خویشتن است
۳-ضرورت تشکیل تیم ارزیاب مقاومت توسط دولت و بررسی ضریب مقاومت تک تک خانهها و ساختمانهای ادارات و تخلیه اجباری تمامی مکانهای ناامن
۴-تشدید نظارت بر ساختوساز و مجازات سنگین کارشناسان و ناظران متخلف
۵-تشکیل شعبه ویژهای در سیستم قضایی و برخورد بدون ملاحظه با متخلفان
۶-سروسامان دادن ستاد مدیریت بحران در استانها و خروج این ستادها از حالت بلاتکلیفی
۷-اطلاعرسانی بیشتر و مشخص کردن مناطق پرخطر برای مردم
۸-توجه بیشتر به مناطق روستایی و قانونمند کردن دهیاریها
ناگفته نماند، نداشتن کشته در سلسله زلزلههای سالهای اخیر در منطقه راور و کوهبنان، نشان دهنده اهمیت مقاومسازیهاست و این بیانگر ایناست که خواستن توانستن است.