انسان امروزی در معرض حجم زیادی از پیامهای تبلیغاتی مختلف قرار دارد که از رسانههای متعدد با هدف اثرگذاری بر اقشار متفاوت جامعه تولید و ارائه شدهاند.
بیگمان تبلیغات تأثیر عمیقی بر شکلدهی رفتار اشخاص و سبک زندگی مصرفی و به تبع آن شرایط اقتصادی افراد بر جای میگذارند.
اما امروزه در صحنه اقتصادی به دلیل بالا رفتن حجم تولیدات، کاهش فروش کالا، محدودیت در بازارهای گوناگون و بهوجود آمدن شرایط سخت رقابتی، ایجاد انگیزههای خرید در خریداران از جمله نیازهای واقعی و کاذب، برای صاحبان کالا و کسب و کار ضروری میباشد، به شکلی که تبلیغ در زمینه نیازهای واقعی افراد منطقی بوده و تا حدی منجر به ایجاد قدرت انتخاب و کیفیتبخشی به محصولات نیز خواهد شد.
اما تحقیقات نشان میدهد که در مورد جامعه ایران، بیشترین تبلیغات بر روی کالاهایی انجام میشود که ارزش پایینی دارند و در واقع در مقوله نیازهای کاذب جای میگیرند و مصرفگرایی و تجملات را وارد زندگی افرادی میکنند که در تأمین ضروریات یک زندگی درماندهاند.
به عبارت دیگر چنین تجملاتی در مصرف و گرایش به مصرف کالاهای لوکس و اصطلاحاً برند و لاکچری، باید در جوامعی مطرح شود که نیازهای اولیه آنها رفع شده است و به دلیل در اختیار داشتن امکانات کافی میتوانند دست به انتخاب بزنند و به لوکسگرایی و فانتزیبازی روی آورند.
با این وجود جوامعی که از امکانات کافی برای بهرهمندی از رفاه نسبی برخوردار نیستند؛ یا به عبارت دیگر در حال توسعه یا کمتر توسعهیافتهاند، نیز به تجملات و مصرف گرایی گرایش دارند که این امر موجب بروز پدیدهها و رفتارهای اجتماعی جدیدی میشود که میتواند در نهایت به یک مشکل اجتماعی تبدیل شود.
در واقع چشم و همچشمی یکی از این سوءرفتارهاست، زیرا برای همگان به دلیل ضعف بنیه مالی و عدم برخورداری از امکانات موجود، دستیابی به تجملات مقدور نیست، در نتیجه تلاش انها برای رسیدن به این رویا میتواند انحرافات اجتماعی متعددی را به دنبال داشته باشد.
به عبارت بهتر در جامعهای که متخصصین تغذیه از کمبودهای شدید غذایی خبر میدهند، وضعیت سلامت روان از مرز هشدار عبور نموده و در عین حال دریافت خدمات روانشناختی در پایینترین سطح خود قرار دارد، سرانه مطالعه در جامعه بسیار پایین بوده و به دلیل چالشهای فراوان اقتصادی تهیه مسکن، خودرو و امنیت شغلی افراد با مشکلات فراوان مواجه است، شاهد آن هستیم که تبلیغات پرنفوذ بلاگرهای فضای مجازی یا رسانههای جمعی با شگردهای تبلیغاتی، آنچنان نیازسازی و اضطرار دروغینی را ایجاد مینماید که یک کارمند ساده حاضر میشود تا ۱۰ درصد از درآمد ماهانه خود را تنها صرف خرید یک محصول مراقبتی زیبایی(ضدآفتاب، سرم پوستی یا شوینده) نماید یا با اخذ وام و اقساط کمرشکن، اقدام به خرید یک نوع گوشی تلفن همراه و… نماید.
اما آنچه بیش از هر چیز نگرانکننده است، این است که در چنین شرایطی متخصصان، رسانههای رسمی و سلبریتیهای پرنفوذ، درگیر مافیای پول و قدرت شده و جامعه را به سمت انحراف میکشانند؛ چنان که میبینیم بزرگنماییهای غیر واقعی و فریبنده و برجستهکردنهای دور از واقعیت برای تبلیغ محصولات باعث میشود که یک مجموعه کالا تحت عنوان روتین پوستی، مجموعهای از ابزارهای الکترونیک، لوازم منزل و… به شکل عجیبی در رده نیازهای ضروری افراد قرار گرفته و نیازهای واقعی و مهم به حاشیه رانده و ظواهر منجر به نزول کیفیت واقعی زندگی خواهد شد.
شایان ذکر است تبلیغات با ترغیب و متقاعدسازی در افکار عمومی نیز تفاوت دارد.
متقاعدسازی فرآیندی دوسویه است که به نیاز و اولویتهای مخاطب توجه دارد اما در تبلیغ، تلاش بر آن است که فرد به سمت رفتار مدنظر حرکت کند؛ تبلیغات باعث برانگیختن حس عواطف و آماده کردن افکار عوام برای پذیرش عقاید خاصی است و در واقع منطق افراد در این انتخاب دخیل نمیباشد.
لذا این آسیبهای متعدد اجتماعی و اقتصادی در واقع در اثر نبود سواد رسانهای و آگاهی عمومی یک جامعه رخ خواهد داد، یکی از انواع مهارتها در سواد رسانه، تفکر انتقادی است، این تفکر به افراد یاد میدهد زمانی که در معرض پیامهای محیط اطراف قرار دارند، محیط را ببینند، آنها را به محک عقل و تحقیق گذاشته، سپس تجزیه و تحلیل و معناسازی کنند و در نهایت در تفسیر و تأیید اطلاعاتی که دریافت مینمایند، توان و قدرت انتخاب واقعی داشته باشند.
اما متأسفانه در غیاب چنین مهارتی، افراد به راحتی آلت دست صنعت تبلیغات و سیاستهای رسانهها شده و هنوز اطلاعاتی که از رسانهها اعم از اخبار، تبلیغ و نظرات گوناگون میبینند را چشم بسته پذیرا میشوند.