از دست قاصدی که کتابی به من رسد
در پای قاصد افتم و بر سر نهم کتیب
در بوستانسرای تو بعد از تو کی شود
خندان انار و تازه به و سرخروی سیب
همراه توست خاطر سعدی به حکم آنک
خلق خوشت چو گفتهٔ سعدیست دلفریب
تجربهها، خاطرهها، داستانها، شعرها و هر آنچه از ذهن برون میآمد و در ساحت کلمات بر زبان جاری میشد، در هر بار انتقال و بازگویی از ذهنی به ذهن دیگر و از زبانی به زبانی دیگر کلی تغییر میکرد و در چرخه این فرهنگ شفاهی، آدمی به دور تکرار میافتاد و چه بسا با چه کمفهمیها و کجفهمیها در این مسیر دچار بود.
لذا باید برای به بند کشیدن تجربههایش چیزی اختراع میکرد، قراردادی از نشانهها که کلمات را در نظرگاهی جمعی به سمت توافق بر فهمی نسبتاً مشترک سوق دهد، انسان در این زمان بود که الفبا، خط و نوشتار را به زندگیاش افزود. فرهنگ مکتوب با اختراع خط حدود سه هزاره قبل از میلاد پا به عرصه زیست بشر گذاشت.
گلهای رس، خشت شدند و بر آنها خط نبشته شد و در کوره پخته شدند تا این الواح، کتابخانههایی نظیر ” تلو” را در سرزمین سومریان با بیش از سی هزار لوح نبشته شکل دهند، کمی آنسویتر در همان ایام و شاید چند قرن قبلتر، تمدن ارت در جیرفت باستان خط و الواحی داشته که دو دهه پیش چند عدد از آنها کشف شد که هنوز رمزگشایی نشدهاند. چند قرن بعد مصریان گیاه پاپیروس را به مدد مرکب بستر نگارش خط هیروگلیف کردند.
با طومارهایی به طول دو تا سه متر و عرض حدود سی سانتیمتر، به شکلی که پاپیروس را لوله میکردند و با توجه به سبکی آن، به راحتی قابل حمل بود اما بدیهی است که دوام آن مثل الواح گلی نبود.
اما در ادامه پوست حیوانات و پارچه نیز وسیله طومارسازی، کتابسازی و گسترش فرهنگ کتابت شد و در نهایت، کاغذ ساخته شده توسط چینیها نیز به این امر مهم در زندگی بشر کمک شایانی کرد.
زمان گذشت تا اینکه اختراع ماشین چاپ توسط گوتنبرگ آلمانی در سال ۱۴۳۹ میلادی که در هر ساعت حدود ۷۰ تا ۱۰۰ برگ را چاپ میکرد تحول عظیمی در حوزه کتاب ایجاد کرد، از آن تاریخ به بعد کتابهای بیشماری در سراسر جهان حامل اندیشهها، دانش و تجربه بشریت بوده است.
به مرور کتابخانههای شخصی و دولتی بیشماری شکل گرفت، بنگاههای چاپ و نشر، جشنوارهها، نمایشگاهها و فروشگاههای بیشمار کتاب پا به عرصه رقابت در حوزه صنعت فرهنگ گذاشتند و اینها همه و همه در جهت تاباندن نور آگاهی بر جهالت، آدمی را یاریرسان بودهاند تا در این پیچ تاریخ قرار بگیرد.
بشری که یک پایش در سیارات دیگر است و پای دیگرش بر زمین تا شعر سعدی را تداعیگر باشد که: رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند / بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت.
۲۴ تا ۳۰ آبانماه شمسی را جمهوری اسلامی ایران هفته کتاب نامگذاری کرده تا پاسدار فرهنگ مکتوب این کهن سرزمین باشد، از الواح گلیاش تا نامکها و رسالهها و نسکهایش، اما واقعیت این است که فرهنگ ایرانی همواره فرهنگ شفاهیاش نسبت به فرهنگ مکتوبش زوری بسیار وافرتر داشته و شاید که نه، بیشک یکی از اصلیترین عوامل عقب ماندنش از قافله توسعه جامعه جهانی، همین کمخوانیها و کمدانیهاست.
امروز تیراژ کتاب در این سرزمین متنوع هم به لحاظ فرهنگی و هم جغرافیایی متأسفانه به زیر پانصد نسخه با جمعیت هشتاد میلیونی رسیده و این نسبت در کتابهای صوتی و الکترونیکی نیز به لحاظ مخاطب، با تفاوت چندان معناداری رو به رو نیست.
نرخ پایین مطالعه، جامعه ایرانی را به تصمیمگیری برای شکل دادن سبک و سیاق زندگیاش بر پایه آگاهی و دانش اندک سوق داده است که نتیجه آن بازتولید مداوم رنج در میان گنج بالقوه است.
باشد که متولیان امر و پیشگامان فرهنگی، نسلهای فعلی و آینده را از شلختگیهای فرهنگی و تنبلیهای این گونه نجات دهند و فرزندان ما به جای مجازیگردیهای بیهوده، کتاب به دست گیرند که بشریت تا این لحظه سلاحی قویتر از آن برای زیست متمدنانهاش نتوانسته اختراع کند.
سخنم را با سطری از شاملو به پایان میبرم که: «هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که ما به زندگی نشستهایم»