در این شب سرشار از شکست، چقدر به این احساس خوب نیاز داشتیم. به این برد مقتدرانه و این طلای باشکوه. به نمایشِ قهرمانانه ستارهای که همزمان هم قدرتاش را به رخ میکشد و هم هوشاش را نشان میدهد. فرقی هم ندارد حریف که باشد. طاها آکگول سرشناس یا پتروشویلی بزرگ. همه در برابر امیرحسین کلافه میشوند.
نفسشان میبرد و پایشان، طاقت ادامه مبارزه را ندارد. زارع اما حتی وقتی از حریف ضربه میخورد، با خونسردی به کارش ادامه میدهد. هیچ قابی به جز ایستادن روی سکوی اول مسابقهها، برازنده او نیست. برازنده پادشاه این روزهای کشتی ایران.
امیرحسین زارع، شبیه تصویر آشنای همیشگی از کشتیگیرها نیست. او فقط به خودش شباهت دارد. یک «ورزشکار» تنومند که در همین سن و سال کم، همه مرزها را کمرنگ کرده و همه دیوارها را از سر راه برداشته است. ستارهای با جذابترین شادیهای ممکن پس از هر برد که وقتی به سینه میکوبد و پرچم را میبوسد، غرور است که از چشمها و قلبها بیرون میزند. طلای سنگین وزن، فقط به او میآید. به او که بزرگترین رقبا را زمینگیر کرده و به همه نشان داده که نفرِ اول این وزن است. داستان امیرحسین اما اینجا تمام نمیشود. او در پاریس، برای طلای دیگری میجنگد. زارع به قدم زدن در مسیر جاودانگی ادامه میدهد.